منزل ما در یکی از محلات مذهبی و جنوبی شهر تهران یعنی خیابان شکوفه، میدان کلانتری، خیابان کرمان واقع بود. در نزدیکی ما مسجدی قرار داشت و هیأتی در خانهِ ما برگزار می‏کرد؛ لذا من و برادرم فعالیت خود را از شرکت در هیأتی به نام «هیأت جوانان متوسّل به حضرت علی‏اصغر(ع)» ‏آغاز کردیم.
رئیس هیأت، آقای مرتضی ساجدی بود که شب های دوشنبه به تفسیر و ترجمه قرآن می‏پرداخت.
این جلسات باعث آشنایی من با بچه‏های خوب و متدین شد و شعاع فکری - سیاسی و اعتقادی‏ام رشد یافت تا 15 خرداد 42 که به اوج خود رسید.
15 خرداد 1342
روز 15 خرداد سال 42 مشغول صرف ناهار بودیم، سر و صداهایی شنیدم. با پیژامه از خانه بیرون آمدم و صحنه‏هایی از خشم و اعتراض مردم را دیدم. من هم به آنها پیوستم. در میدان شهدا سینماها را خراب کرده و شیشه مشروب‏فروشی‏ها را شکستیم. سپس به میدان بهارستان رفته و به خیل جمعیت پیوستیم. حوالی ساعت 3 بعدازظهر بود که نیروهای رژیم با گاز اشک‏آور مردم را متفرق کردند. من هم فرار کردم و به منزل برگشتم.
از عوامل مهمی که در تحول فکری بچه مسلمان ها بسیار مؤ‏ثر بود، می‏توان دستگیری رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی و پس از آن سخنرانی‏ها و اعلامیه‏های ایشان را ذکر کرد. علا‏وه بر این عامل مهم، نقش روحانیان خوب را نمی‏توان فراموش کرد. از جمله حاج آقا موسوی دامغانی و حاج آقا مرتضوی، که در مسجد و هیأت محلهِ ما مشغول فعالیت بودند.
بچه‏های محل در شب های سرد زمستان از ساعت 8 تا 11 شب به پخش و توزیع اعلا‏میه‏ها و رسالهِ امام می‏پرداختند.
منبع :خاطرات مبارزه و زندان ‏(‏یادها – 22)، صفحه 65

. انتهای پیام /*